خانواده مینا بر خلاف جامعه در زمینه های اعتقادی اجباری به او وارد نمیکرد. ولی او با اطرافیان و فامیل در مسائل مذهبی و اعتقادی در حال بحث بود.
اغلب او در دوران مدرسه با معلمین دینی در مباحثی که مینا در مورد داستانها و احکام دینی قبول نمی کرد – مثل گردن زدن کافران– با مشکل مواجه می شد و منجر به تنبیه شدن و وارد شدن پای خانواده به مدرسه میشد. بعد از سالها، در زمان اشتغال، هرچند با برخی همکاران اتفاق نظر داشت، اما از سوی دیگر همکاران اسلام گرا مورد تهدید قرار می گرفت که در صورت ادامه، صحبت های وی به مقامات انتظامی گزارش خواهد شد. او فهمیده بود که در هیچ مکانی حق انتقاد از احکام دینی و دفاع از حقوق زنان وجود ندارد.
ادامه خواندن “ماندن مینا”